حرفهای تنهایی من

با تو هرگز نگفته بودم....

حرفهای تنهایی من

با تو هرگز نگفته بودم....

شکاف

در اتاقی سخت تاریک

ساده بیدارم..

لایه سنگین اشک

پیکرم را باز می پوشاند .

روزهایی است بس دراز

که می نوشم

که تو محو می شوی

رویایی عمیق

و باز تکرار آغاز روزی دیگر ...

نظرات 4 + ارسال نظر
رها شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 ب.ظ

در کتاب قصه من معنی هر دل سپردن
خود شکستن بود و مردن در غم خود سوگواری

شاید در پس همین تکرارها به ساحل آرامش برسیم
آینده بس گنگ و مبهم است

در پس تکرارهای آزار دهنده لحظه هایی گنگ در انتظار است
ما پیش میرویم و دل قوی میداریم

خدا با ماست

یلدا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:54 ب.ظ http://www.ghoorbagheh.blogsky.com

و باز آغاز تکرار روزی دیگر...

یلدا چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.ghoorbagheh.blogsky.com

رهایم کردی و رهایت نکردم!
گفتم حرف دل یکی ست!
من همانم
منتظرت خواهم ماند!!
گوشهایم را به زخم زبان این و آن بستم
و صدای تو را شنیدم!!!

حالا من هستم اینگونه پریشان و
از دیدن این همه نگرانی در آینه مبهوت!
وکمی رنجور

میدانم یکی از همین روزها در آینه
تنها من هستم و من

تنها به این فکر می کنم..
وقتی برگردی مرا باز خواهی شناخت؟؟؟

نفس شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ب.ظ http://www.nafas82.blogfa.com

دل آدمها مثل یک جزیره دور افتادست ،
اینکه کی واسه اولین بار پا به جزیره میزاره مهم نیست
مهم اون کسیه که هیچوقت جزیره رو ترک نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد