می نویسم
روی سفید برگه سیاه می شود
شرمنده ام !
باز باید سوزانده شوی!
دیوار بیرنگ روبرو
باز دهن کجی می کند!
و دوباره می اندیشم
کی مشتهایم برای شکستنش قوی خواهد شد؟؟؟
اضطراب از زیر پوستم لگد می زند
و دلم آشوب است
از همه نگرانیها
فرار می کنم زیر لایه تنهاییم
دوباره همه چشمها خیره شده!!
فریاد، فریاد ، داد!
انگار در خوابم
فریادم صدا ندارد
گریه ام اشکی ندارد
بیقرارم
فرفره رنگیم کو؟
فوتهایم زور ندارد!
salam ashare zibaee neveshty Delet shad bashe hamishe
گاهی فکر می کنم اگه واژه نبود اگه خط نبود به سر این همه احساس چی می اومد؟؟
گریه کن گریه سهم دل تنگه
من باور دارم که درد بصورت اشک از چشم بیرون میاد وگرنه اینقدر آدم و سبک نمی کرد.
سعی کن گریه کنی تا سبک بشی
سعی کن به قشنگیهای لحظهای جاری فکر کنی
سعی کن برای زندگی بهتر سعی کن
می بوسمت
دختر جون دقیقا نوشته هاتو با تمام وجود درک می کنم..خودمو می بینم و دلم می خواد فریاد بزنم..تنهاییمو لمس می کنم و دلم می خواد از چیزی که نمیدونم چیه و فقط سایشو می بینم فرار کنم..
......
می فهمم!!
خیلی قوی و زیبا بود
دیوار دهن کجی میکند..
من مات می مانم..
سال هاست تمام دیوار ها دهن کجی می کنند..
سال هاست...