همان کاغذ نازک دفتر فیلی ام ! تنها نقش رنگ را میگیرم که برگه بعدی آب توی دلش تکان نخورد ..باران امروز هم اصلا هوایم را با یادت زنجیر نکرد ..انگار عادتش شده مویه های نازک و خیس سکوت روی شیشه ....دیگر روی سرانگشتم که دزدکی از پنجره بیرو آمده نمی چکد