حرفهای تنهایی من

با تو هرگز نگفته بودم....

حرفهای تنهایی من

با تو هرگز نگفته بودم....

محبوب من مگر چقدر وقت داریم برای زندگی
همه عمر منتظر  بودم
دستهای نامرئی ات در هر اشکی بلندم کرد
نمیخواهم باور کنم که نبوده ای
مگر چقدر وقت مانده
من از وحشت ثانیه ها نشسته ام
و دوستت دارم های نگفته ات را برای خود تکرار میکنم
هر روزی که نبودی...
پشت کرده ام تا نبینم مرا ندیدنت ها را
راستی میدانی
چند سال گذشته چند سال است نام تو را در پستوی دلم نگه داشته ام
خیالت جمع
همه چیز آرام است
جز این دل بی صاحب که شبها بهانه رویا دارد