حرفهای تنهایی من

با تو هرگز نگفته بودم....

حرفهای تنهایی من

با تو هرگز نگفته بودم....

آذر ۹۷

دوست بدار‌مرا
که هراس این آرامش به رقص می آورد آشفتگی هر تار گیسوانم در لابلای نفس‌کشیدنت را...
 گریز دل نبستن به تو زنجیر میکند گامهای سنگین رفتن را.
بارها دیده ام آری بارها در خیال خودساخته ام،  رویای آن روز که تماشایت کنم از لابلای پرده های توری که تنها در نگاهم وسعت دیدنم از چشمان تو برق میزند؛
 عشق و فقط عشق ...
میدانی !
رویایم نیز باور همیشه ماندنت را نمی بیند همیشه در آن ساعت آتشین بودن رفته ای و من بارها با خود حرف زده ام از لحظه هایی که می مانم و دلداری واقعیت چسبناک لحظه های اشک ...
نیمه شبان در نه چندان هوشیار لحظه ها ، ناب ترین ها را برایت مینویسم، می خوانم و هرگز به قلم نمی آورم..
  صبح همه را از یاد برده ام و تو هیچ وقت نمی شنوی و نمی خوانی و مرا هرگز ندیده ای ....