-
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1400 22:20
می خواهم دلم را ببرم بازار قبای نو برایش بخرم اینقدر شکسته است که قبای قبل به تنش زار میزند ... میخواهم نگاهش کنم ،بی وقفه، که تمام بی تفاوتی ها را از یاد ببرد. خودش را پشت دیوار لبخندی سرد و مجبور ، قایم نکند میخواهم بگذارم خوب شود ؛ خوب خوب... دوباره بایستد تنها و استوار بی هیچ رویای نگاهی ؛ و برای خاطرش لالایی...
-
دی ۹۹
یکشنبه 14 دیماه سال 1399 23:47
گاهی در رویاهایت آنقدر پیش میروی که جز آنچه در ناب ترین لحظات زندگیت ثبت شده دیگر هیچ چیز به یاد نمیاوری و خاطراتت را که دیگر اول و آخرشان معلوم نیست می بافی و به گونه های تبدارت می آویزی ؛ به یادت نمی آید هیچ درد مزمنی ... و در ثانیه ای از امروز ، چشمانت به روی حقیقتی شناور میشود که هیچ گاه به پایان نرسیده اما تو را...
-
تیر ۹۹
دوشنبه 9 تیرماه سال 1399 13:20
می نویسم از برای سکوتی که روزهاست، سنگینی اش را بر لبانم دوخته است ... سردی سرداب قدیمی در انتهای پلکان سنگی آن خانه صد ساله بین جنگل و دشت که میگفتند سالهاست می آیند دنبالش برای تصاحب ؛ آنروز را یادم آمد و خاطرات گمشده در بین هزاران آرزوی ناگفته آن خانه کهن و بازماندگانی که چند سالی یکبار برای نمایش قدمت خانوادگی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 مهرماه سال 1398 11:40
در سخت ترین روزهای زندگیم چه ساده انتخاب کردی که واژه تنفر را نقش بازی کنی و چنان حرفهایم را به سخره گرفتی که ندیدنت دیگر ساده ترین انتخاب من و دوست داشتنت مسخره ترین اشتباه زندگیم شد ...دیگر به هیچ چیز شک نمیکنم . لیاقت عشقم را هرچند دیر از چشمانت گرفتم و بدرود را بدرقه هیچ نگاهی نخواهم کرد ..واژه تردید برازنده هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1398 01:07
محبوب من مگر چقدر وقت داریم برای زندگی همه عمر منتظر بودم دستهای نامرئی ات در هر اشکی بلندم کرد نمیخواهم باور کنم که نبوده ای مگر چقدر وقت مانده من از وحشت ثانیه ها نشسته ام و دوستت دارم های نگفته ات را برای خود تکرار میکنم هر روزی که نبودی... پشت کرده ام تا نبینم مرا ندیدنت ها را راستی میدانی چند سال گذشته چند سال...
-
یادم بماند
جمعه 28 تیرماه سال 1398 02:32
تو از من فقط من را داشتی و من از تو تمام امید به لحظه های پیش روی زندگیم.. همه رویاهای شبانه ام .. و ندانستی که فاصله نه درد مرا درمان کرد و نه تورا ناچار به رفتن تو از فاصله قفس نه که دیوار ساختی و دیوارت پلی شد برای عبور از من و همه سالها انتظارم... چه جراتی و چه پروازی و دیگر نه من نه تو نه رویا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمنماه سال 1397 21:23
سخت است در تمام جهانت تنها او را داشته باشی و آن یکنفر هم دیگر نباشد با همه نبودنهایش . مرا چه به خواب و باور رویاهایم ... مرا چه به آنسوی ستاره ها را دیدن و خندیدن ! یخ کرده ام و این اشک ها امان نمی دهند باور تمام دروغ های قشنگ جهان را.. مرا چه به آرزوهای نه چندان بزرگ با تو بودن که سهم من از تمام جهان دوست داشتنت...
-
آذر ۹۷
جمعه 23 آذرماه سال 1397 02:17
دوست بدارمرا که هراس این آرامش به رقص می آورد آشفتگی هر تار گیسوانم در لابلای نفسکشیدنت را... گریز دل نبستن به تو زنجیر میکند گامهای سنگین رفتن را. بارها دیده ام آری بارها در خیال خودساخته ام، رویای آن روز که تماشایت کنم از لابلای پرده های توری که تنها در نگاهم وسعت دیدنم از چشمان تو برق میزند؛ عشق و فقط عشق ......
-
خرداد ۹۷
یکشنبه 27 خردادماه سال 1397 00:14
عادت به باور حرفهایی که روزگاری بر دلت خوب نشسته اند و رنگ دیوارهای قلبت را ساخته اند در گذران روزهایی که از کنارت از حرفهایت بی تفاوتمیگذرندکم کم رنگ اعتمادت را میخراشد و همان زخم کج و کوله بی باوری بار دیگر پر رنگ ترخودنمایی میکند ؛ از یکی دوبار که بگذرد طعم تلخ سکوت و عادت کلافه ات کرده و آرام و قرارت را میگرد در...
-
آبان ۹۵
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1395 23:47
همان کاغذ نازک دفتر فیلی ام ! تنها نقش رنگ را میگیرم که برگه بعدی آب توی دلش تکان نخورد ..باران امروز هم اصلا هوایم را با یادت زنجیر نکرد ..انگار عادتش شده مویه های نازک و خیس سکوت روی شیشه ....دیگر روی سرانگشتم که دزدکی از پنجره بیرو آمده نمی چکد
-
مرداد ۹۴
سهشنبه 27 مردادماه سال 1394 01:56
نگاه نکن آخر تمام ترسهایم را در بیم نبودنت ریخته بودم.. وهم رفتنت در من عریان است... عزیز من عجیب نیست؟ من دنیا را برای تو می خنداندم! ناقوسها در گوشم ، صدای گامهای غریب چکمه اش, سردی لغزیدن آن زنجیر روی پیشانیم ,نفسم را گرفته... باز نگرد نشانی ازخود ندارم که پیدایم کنی ...
-
تیر۹۴
سهشنبه 23 تیرماه سال 1394 02:27
هیاهوی طوفان , موج را از صخره عبور می دهد.. سکوت آب سنگین است , بی وزن... رگهایم رها می شوند در گنگی بی صدای گرداب... شوری خون زیر زبانم! از لابلای موهایم شکافی رنگی شناور است... صخره بیرون آب انتظار انتقام را می شنید, چشم که باز می کنم, همه نگاهم می کنند دستی به فرش می کشم و لیوانها را به آشپزخانه می برم...
-
تیر۹۴
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 02:39
در من امشب زلال می شود ...حسی از تو که دیوارهایم را فرو می ریزد ...آویخته ام به روشنی باران .. و پرنده کوچکی نیمه صبح برایم می خواند ..مرا در خود بپوشان که سخت خسته ماندنم...
-
مرداد92
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 02:34
خط سکوتم هیاهوی بسته شهر را میدرد سوت ممتدی تا مغز استخوانم را می فشارد من امشب چه بی تابانه تنهایی خویش را تاب می آورم سخت است بدانی هیچ کس به یادت پلکهایش را نمی بندد... دیگر انگیزه ای برای رویاهای نیمه شب نیست با من انگار سالهاست تمام شده و باز غوطه میخورم در ورطه سخت این دور زدن های روزگار نه اینکه عادت نکرده ام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 01:07
خنده دار است گاهی وقتها فقط شانه ای برای آرمیدن کافیست ولی جای پای امنیت در زندگیت سخت خالیست ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 00:39
سال ۸۱ سال ۹۱ همین روزها بود انگار ... چقدر خوب است یکی از بندهای تنیده را گشودم نوشته بود خیلی وقت است بازی نمیکند نوشتم هیچ وقت بازی نکرده ام... با همین جمله انگار رها شدم از کابوسی که خیلی شبها از خواب بیدارم می کرد ... خوشحالم دیگر بس است .. انگار من باز هم ایستاده ام !!! خوشحالم.همین
-
۲۵ تیر ۱۳۹۱
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 15:42
بروی واژه هایم نقابی می کشم از جنس ضخیم تنهایی تو را می خوانم اما به سمت دیگری می روم . مه گرفته است فضای بی نفسیم سخت تنگ شده است ... می دوم اما در خواب جان داده ام انگار ... عریان می شوم بر تمام باورها مرا سخت است گویی باور لحظه های ساده عاشقی می نویسم و پاره می کنم تو را تمام می کنم و در قاب ساده معلق زندگیم آویزان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 19:23
معلق مزخرف حالم از خودم بده از همه آنچه می دانم و باز ادامه ادامه ادامه لعنتی ای کاش های لعنتی من لعنتی تر خسته نیستم حوصله خودم سخت تر از همه دنیا شده زندگیم حباب جون سخت معلق که نمیتونم دست بهش بزنم چه برسه به اینکه تو دستم بگیرمش مغز فکر رویا آرزو همه تعطیل !!! منم و یه روند تکراری تکراری که آخرش همیشه بدتر از...
-
مرداد ۹۰
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 01:04
یکی پیدا شود سر مرا از این کلاف گره خورده هزار بار پیچیده در بغض خیره بیرون بیاورد مرا محکم بباف آنقدر که فاصله ای برای دیدن نباشد میل شماره چند لازم است برای اینکه زود شکافته نشوم؟ نفسم سخت گرفته از پیدا نشدن...
-
۲۵ اردیبهشت ۹۰
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 01:03
ایستاده ام نه باور نه فرار اینجا دو راهی است اینجا من در سخت ترین لحظه ها لبخند زدم اینجا من خود را شناخته ام منتظرم خوشحالم که هنوز این روزها باران می بارد ...
-
۲۷ فروردین ۹۰
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 01:02
مهم نیست که سکوتت تمام وجودم را در هم می شکند مهم نیست که از یاد برده ای فکر عاشقانه مرا مهم نیست مرا جا گذاشته ای بر سر راهی که انتها ندارد مهم اینست که باران که بر شیشه می خورد بی اختیار مرا در ذهنت تجسم می کنی .... ۲۷ فروردین ۹۰
-
فروردین ۹۰
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 01:00
نمی دانست که می دانم با هزار بهانه که لازم نبود با هزار دلتنگی که از نگاهش می بارید با لبخندی از سکوت رفتیم بر مذار معشوقه اش او گلاب ریخت من گل پر پر کردم... طوری قبرش را نوازش می کرد انگار او هم می داند عشق واقعی چه حسی دارد .... هیچ وقت نگاهش را آنطور عاشق ندیده بودم ... دوباره دل نازک شده ام می دانی من واو هر دو...
-
۲۰ بهمن ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:59
جرات نداشتم پر کشیدنم را ببینی همیشه شکستنم را نظاره گربودی... جرات نداشتم کلام نخست باشم سکوتم را خوب می شناسی ... کاش گرفتگی دلم با این همه شوینده پاک می شد ! نفس تازه صبح را توی دلم حبس می کنم شاید کمی از دردش بکاهد برایم کمی بوی چوب سوخته و جنگل بیاور کمی حال خوب دیدنت پشت شیشه اتوبوس که دست تکان می دهی... می دانی...
-
۱۲ بهمن ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:58
باید کمی منطقی باشم آخر همه جای شهر تو نیستی که منتظر دیدنت از پشت شیشه مه گرفته ماشین باشم...
-
بهمن ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:57
باران بارید ..نبودی برف آمد....نیستی امروز تنهایی برای گنجشکهای خیس گریه کردم نمی دانم برای آنها بود یا ابهام خیس برف ...
-
.بهمن ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:57
مرا در آغوش بگیر بی آنکه به لرزش بیاندیشم مرا در آغوش بگیر سالهاست برای خودم اشک نریخته ام .
-
بهمن ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:56
غریبه من چشمانم از خستگی باز نمی شوند ولی مگر می شود به تو و این سکوت فکر نکرد....
-
دلتنگ شده ام برای روزهای آفتابی .. دی ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:55
عشق که در زندگیم خودش را نشان نمی دهد , حالم بد است عشق هم که هست باز هم حالم بد است ... دلم آفتاب می خواد برای گرمی دلم ... این روزها حبابهای دلخوشی های زندگیم پشت هم می ترکند و من فقط نگاهشان می کنم . هرشب خواب می بینم . این روزها کارم شده پشت این میز نشستن و قهوه های تلخ بقول مادرم زهرمار و سیگار و منظره درختان لخت...
-
۲۰ آذر ۸۹
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 00:53
قابی خیره از خوشبختی ... تو را سالهاست گم کرده ام دیگر نگاهم را نمی خوانی دیشب تو را دیده ام در رویایی مه گرفته از دروغ که با من دویده بودی فراتر از میخهایی که ریشه ام را به زمین دوخته بود ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 11:21
این روزها شلوغ است ذهن من میان امیدها و ترسها پنهان... گم می شوم در هیاهوی نفسهای نامنظم من و ...؟ باورم نیست لبخندی را که از آن ته امید یواشکی نگاهم می کند این روزها خیلی خیلی شلوغ است عزیز دل ...